یلدیز، به عنوان خدمتکار در خانه ایندر خانم مشغول رسیدگی به مهمان ها است. بعد از رفتن مهمان ها، ایندر خانم با او صحبت کرده و از ییلدیز می خواهد که به شوهرش نزدیک شود. ییلدیز از این پیشنهاد غافلگیر می شود. ایندر می خواهد با نقشه خیانت شوهرش، با گرفتن مال و منال از او جدا شود. او سومین زن شوهرش هالیت است.
ییلدیز، به همراه خواهرش زینب در خانه ای اجاره ای زندگی می کنند. آنها وضع مالی خوبی ندارند و هر دو شاغل هستند. زینب دختری سر به راه و عاقل و در مقابل، ییلدیز دختری هوایی و مغرور است که تمام فکرش پولدار شدن از طریق پیدا کردن شوهری پولدار است.
ییلدیز ابتدا در رستورانی گران قیمت که افراد پولدار و معروف به آنجا می آمدند، در قسمت پذیرش کار می کرد.
او با دوست پسر خودش مته هم در همانجا آشنا شده بود.
وقتی ایندر خانم به همراه دوستانش به رستوران می روند، با دیدن ییلدیز این فکر به سرش می زند که او را برای خانه و شرکت خودشان استخدام کرده تا از این طریق نقشه خودش را عملی کند. او به ییلدیز پیشنهاد حقوق سه برابری می دهد و ییلدیز با خوشحالی قبول می کند.
زینب در شرکتی کار می کند که سه ماه حقوق نگرفته و شرایط شرکت تق و لق است. شرکت به مدیر جدید واگذار می شود. یک پسر مستبد و بد اخلاق. مدیر جدید با تمام پرنسل سابق، من جمله زینب تسویه حساب کرده و او اخراج می کند. اما برای یک پروژه درختکاری که هنوز ناتمام مانده و دست زینب بوده است، دوباره او را استخدام می کند.
شب، ییلدیز می خواهد با مته بیرون برود. زینب هرچه به او گوشزد می کند که «این پسر به درد تو نمیخورد» فایده ندارد. او می گوید «اگر مته قصد جدی داشت با من آشنا می شد». ییلدیز زیر بار نمی رود. اما وقتی شب با مته بیرون می رود، می فهمد که او فقط قصد خوش گذرانی با او را دارد و اصرار دارد که با هم به خانه بروند. ییلدیز با ناراحتی مته را ترک می کند. در خانه زینب او را دلداری می دهد اما ییلدیز همچنان از رویای شوهر پولدار دست نکشیده و می گوید: «من پولدار می شوم. آدمها فقط به پول احترام میگذارند و من نمیگذارم کسی من را تحقیر کند». زینب برای این طرز فکر خواهرش متاسف است.
فردای آن روز، ییلدیز به عنوان خدمتکار برای آشنایی با خانواده هالیت به خانه شان می رود و ناخواسته وارد یک بازی شوم می شود.
ییلدیز و زینب هر دو اولین روز کاری خود را شروع میکنند. زینب با گروه فیلمبرداری و رییس جدید به محل درختکاری می رود. رئیس او پسری مغرور و بد اخلاق و جدی است.
ییلدیز بعد از رفتن به خانه آقا هالیت و آشنا شدن با خانواده، به شرکت او رفته و برای هالیت در اتاقش نوشیدنی می برد. هالیت مردی هیز و چرب زبان است. او با ییلدیز خوش برخورد است اما با زنش رفتار خشک و سرد و بدی دارد. هالیت و زنش فقط در مقابل مهمانان با هم خوب هستند به طوری که از شدت ابراز علاقه و عشق ورزیدن موجب حسادت دیگران می شوند. آنها در مهمانی که شب دارند خیلی به هم محبت می کنند طوری که زن مهمان از شوهرش بابت اینکه او هم مثل هالیت نیست دلخور می شود. ایندر خانم انگشتری گرانقیمت در دست دارد که می گوید کادوی سالگرد ازدواجشان است. بعد از اینکه مهمان ها می روند هالیت انگشتر را از ایندر پس گرفته و در صندوق خودش می گذارد. ایندر در مورد خدمه ی جدید یعنی ییلدیز از هالیت می پرسد و او ییلدیز را تایید می کند. ایندر با خودش فکر می کند که به زودی بعد از جدا شدن و گرفتن حق خودش از هالیت، صاحب تمام اموال او می شود.
مشخص می شود که هالیت و علیهان،رئیس زینب، با یکدیگر فامیل و شریک هستند. علیهان به شرکت هالیت رفته و با او در مورد کار و شراکت صحبت می کنند.
شب از طرف شرکت به ییلدیز زنگ زده و می گویند فردا با هالیت به ادا پازار یکی از شهرهای ترکیه برود. ییلدیز استقبال کرده و وقتی می فهمد قرار است با هلیکوپتر بروند خیلی هیجانزده می شود.
آنها فردا عازم می شوند. در آنجا هالیت با ییلدیز صمیمی می شود و از او تعریف می کند. ییلدیز از این حس نزدیکی خوشحال است و خودش هم احساس راحتی می کند.
در شرکت زینب به همکارش در مورد بدهی های سنگین می گوید و اینکه دو دل است که از علیهان پول قرص بگیرد یا نه. علیهان از پشت در این حرف را شنیده و به کارمندی که با زینب حرف میزد می گوید بدون اینکه اسمی از من ببری مشکل مالی زینب را درست کن.
بعد از گذشتن پانزده روز از اولین روز کاری، به روزی می رسیم که ایندر خانم به ییلدیز همان پیشنهاد نزدیک شدن به شوهرش را می دهد…
این سوال برای تمام کسانی که به این سریال علاقه دارند اهمیت بالای دارد تا بتوانند در ساعت های دقیق سریال مورد نظر خود را ببینند .
این سریال در روز های دو شنبه ساعت ۸ پخش میشود که در شبکه ی fox میتوانید سریال سیب ممنوعه را مشاهده کنید ..
منبع : سیب ممنوعه
:: بازدید از این مطلب : 297
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0